
امیدوارم سر قبرم حداقل یک نفر گریه کنه!!!!
چایت را بنوش . . . . . آن گاه که در آغوش تـــــو بود . . . فرشتـــه اش میخواندے . . . . . وقتى با یک دست این روزها در خودم به دنبال یک کلیک راست میگردم . . . . نمی دانم دوستش دارم یا نه؟!
نگران فردا نباش
از گندمزار من و تو
مشتی کاه میماند
برای بادها…
حــــــــــالا که در آغوش دیگریست . . . فـــــــــاحشہِ ؟
نقاب هایشان را نگه داشته اند
و با دست دیگر
کلاه بر سرم مى گذارند
انتظار زیادیست
که بخواهم نوازشم کنند…!
تا از خودم یک copy بگیرم و کنار خودم paste کنم…
شاید از این تنهایی خلاص شدم….
با هم قدم میزنیم
با هم میخوابیـم
دلم که میگیرد، آغوشش را بـــاز می کنـــــد
و بر گونه هایم بوسه میزند
اما نمی دانم دوستش دارم یا نه؟!
” تنهاییـــــم را ” . . .